خوش‌باوری اروپا و قانون جنگل ترامپ

اروپا باید مدت‌ها پیش بالغ می‌شد اما نشد زیرا رهبران اروپا هشدارهای زیادی درباره پیامدهای احتمالی دور دوم ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ دریافت کرده بودند، اما در میان بی‌اعتنایی و امیدواری‌های واهی، نتوانستند بر سر یک طرح مشترک به توافق برسند.

به گزارش تحریریه، نشریه «پولیتیکو» در تحلیلی نوشت، چه کسی تصور می‌کرد روزی فرانسه به دانمارک پیشنهاد حمایت نظامی بدهد تا از آن در برابر تهدیدهای یک رئیس‌جمهور متخاصم ایالات متحده محافظت کند؟

تنها چند روز پس از آغاز دور دوم ریاست‌جمهوری ترامپ که به نظر می‌رسد دوران تحولات بنیادی باشد، او ما را به گذشته‌ای بازگردانده که در آن تهدیدها و زورگویی جای قوانین بین‌المللی را گرفته‌اند؛ قوانینی که پیش‌تر برای مهار تجاوزات بین‌دولتی و تشویق به حل‌وفصل دیپلماتیک طراحی شده بودند.

تنها سه سال پیش، دنیا از حمله تمام‌عیار روسیه به یک کشور مستقل همسایه شوکه شد. اما اکنون، به نظر می‌رسد ترامپ، رهبر به‌اصطلاح دنیای آزاد، و ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، دیدگاهی مشترک دارند: "حق با کسی است که قدرت دارد" — و البته این قدرت، امتیازاتی نیز به همراه می‌آورد.

اروپا بارها درباره آنچه که دور دوم ریاست‌جمهوری ترامپ ممکن است به همراه داشته باشد، هشدار دریافت کرده بود. اما در میان بی‌اعتنایی و امیدهای واهی، نتوانست برنامه‌ای تدوین کند که تأثیر این رئیس‌جمهور را که به نظر می‌رسد از تقلید ویلیام مک‌کینلی، بیست و پنجمین رئیس‌جمهور آمریکا، لذت می‌برد، به حداقل برساند.

مک‌کینلی نیز سیاست‌های حمایتی اقتصادی را اجرا کرد و قلمرو آمریکا را گسترش داد و در دوران ریاستش کنترل هاوایی، پورتوریکو، گوام و فیلیپین را به دست گرفت (البته وی قبل از پایان ریاست جمهوری خود ترور شد). ترامپ نیز در سخنرانی تحلیف خود از مک‌کینلی تمجید کرد و او را به دلیل هموار کردن راه برای کانال پاناما ستود و گفت: "ما دوباره آن را تصاحب می‌کنیم."

او بعدها با صدور یک فرمان اجرایی، تصمیم باراک اوباما، رئیس‌جمهور پیشین، را که نام بلندترین قله آمریکای شمالی را به نام تاریخی‌اش «دنالی» تغییر داده بود، لغو کرد و آن را دوباره «کوه مک‌کینلی» نامید.

اما غرب چه درس‌هایی باید از این چند روز نخست اجرای "قانون جنگل" توسط ترامپ بگیرد؟

نخستین و واضح‌ترین درس این است که چهار سال آینده برای آن‌ها بسیار دشوار خواهد بود.

ترامپِ دور دوم، جهشی نگران‌کننده نسبت به دور اول دارد — او جسورتر، خودرای‌تر و مصمم‌تر از قبل است تا هیچ محدودیتی را بپذیرد. او در پی ایجاد یک "انقلاب" برای اجرای کامل سیاست "اول آمریکا" است. تخریب آنچه پیش از او ساخته شده، راهبرد اصلی او خواهد بود، و مخالفت‌ها تنها انگیزه‌اش را تقویت خواهند کرد.

دکترین ترامپ، چه در داخل و چه در خارج از کشور، از یک منطق پیروی می‌کند: "آنچه رئیس‌جمهور می‌خواهد، باید بدون هیچ محدودیتی از سوی کنگره یا قانون محقق شود."

به همین دلیل است که او بدون توجه به قانونی بودن یا نبودن، کمک‌های خارجی را به‌طور ناگهانی متوقف کرده، برنامه‌های فدرال و وام‌ها را مسدود کرده و شمار زیادی از کارمندان دولتی، از جمله بازرسان کل را اخراج کرده است. هدف او جایگزینی یک دولت حرفه‌ای با نظامی است که منافع سیاسی خودش را تأمین کند.

در عرصه بین‌المللی، اینکه آیا ترامپ واقعاً قصد حمله به گرینلند را دارد یا نه، چندان مهم نیست. آنچه اهمیت دارد، این است که او جدی است و حتی احتمال حمله را رد نکرده است. تهدید یک کشور عضو ناتو، از طریق تهدیدهای نظامی یا تعرفه‌های اقتصادی سنگین، در دکترین ترامپِ جدید، اقدامی کاملاً مشروع محسوب می‌شود.

ترامپ بارها به اشتباه یک "انزواطلب" توصیف شده است، اما او در واقع یک سوداگر اقتصادی است. جاه‌طلبی‌های توسعه‌طلبانه او با میلش به تقویت قدرت اقتصادی ایالات متحده گره خورده است.

گرینلند دارای منابع معدنی عظیمی است، و ۴۰ درصد از ترافیک دریایی کانتینری ایالات متحده از کانال پاناما عبور می‌کند. این عوامل، نقش کلیدی در تصمیم‌گیری‌های ترامپ دارند.

ترامپ به‌وضوح نشان داده است که ایالات متحده دیگر مانند گذشته هزینه‌های دفاعی اروپا را تأمین نخواهد کرد. اروپا باید برای دفاع از خود آماده شود، و این بسیار پرهزینه خواهد بود.

مرکانتیلیسم ترامپ باعث خواهد شد که او هر کاری که می‌تواند انجام دهد تا اطمینان حاصل کند که ایالات متحده با فروش بیشتر نسبت به خرید از سایر کشورها، ثروت خود را افزایش دهد.

سرگردانی و این تصور که همه‌چیز در چهار سال آینده به حالت اولیه بازمی‌گردد، دیگر کارساز نخواهد بود. اکنون، اشتراکات کمی میان ساختار سیاسی اروپا و قدرت‌های حاکم در واشنگتن وجود دارد. شخصیت‌های متمایل به همکاری فراآتلانتیکی در دولت اول ترامپ، مانند مایک پومپئو، جیمز متیس و هربرت مک‌مستر، مدت‌هاست که کنار گذاشته شده‌اند. به‌جای آنکه وزیر خارجه جدید، مارکو روبیو، در نشست وزرای خارجه ناتو حاضر شود تا رابطه جدید فرا آتلانتیکی را در مسیر درستی قرار دهد، تنها یک تماس تلفنی برقرار کرد. اکنون در واشنگتن هیچ‌کس نیست که بتواند ترامپ را مهار کند یا بخواهد چنین کاری انجام دهد.

در واکنش به این وضعیت، اروپا می‌تواند به‌سادگی تسلیم شود و خواسته‌های ترامپ را اجرا کند. اما در این صورت، باید تحقیرها و تحریک‌های آزاردهنده او را بدون هیچ اعتراضی تحمل کند، که احتمالاً با درخواست‌های فزاینده و سنگین‌تری نیز همراه خواهد شد. قطعاً باید به درخواست آمریکا برای افزایش چشمگیر هزینه‌های دفاعی و پذیرش سهمی عادلانه‌تر در دفاع از غرب تن دهد، که البته مطالبه‌ای از نظر منطقی موجه است.

در چنین سناریویی، اتحادیه اروپا احتمالاً باید از عربستان سعودی الگوبرداری کند و به‌جای تمرکز بر توسعه صنایع دفاعی خود، اقدام به خرید بیشتر سیستم‌های تسلیحاتی کند. در پیش گرفتن این مسیر، اروپا را وادار می‌کند که در کل میان ترامپ و چین یکی را انتخاب کند — دیگر امکان در حاشیه ماندن یا تلاش برای حفظ روابط متوازن میان این دو قدرت، به نام رشد اقتصادی، وجود نخواهد داشت.

بااین‌حال، اتحادیه اروپا می‌تواند در برابر این طوفان ایستادگی کند و همانند ترامپ، رویکردی سرد و کاملاً معامله‌گرانه اتخاذ کند. وقتی تعرفه‌های گمرکی اجتناب‌ناپذیر اعمال شوند، اروپا نیز باید مقابله‌به‌مثل کند و استقلال راهبردی خود را جدی بگیرد.

اروپا درصورتی‌که به‌اندازه کافی قاطع باشد، اهرم‌های اقتصادی خاص خود را دارد. به گفته «ریم ممتاز» از کارنگی اروپا، در سال ۲۰۲۳ کشورهای اتحادیه اروپا ۴۵ درصد از کل سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی در ایالات متحده را تشکیل دادند که معادل ۲.۴ تریلیون دلار است. حساب‌های پس‌انداز و شرکت‌های خصوصی اروپایی سه برابر بیشتر از نزدیک‌ترین منطقه رقیب در آمریکا سرمایه‌گذاری می‌کنند. این سرمایه‌گذاری نه‌تنها باعث ایجاد و حفظ میلیون‌ها شغل در ایالات متحده می‌شود، بلکه به نوآوری و برتری صنعتی این کشور در رقابت با چین نیز کمک می‌کند.

علاوه بر این، اروپا ۵۰ درصد از کل صادرات گاز طبیعی مایع ایالات متحده و ۲۸ درصد از کل صادرات گاز طبیعی این کشور را خریداری می‌کند. بین سال‌های ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۳، اروپا بیش از یک‌چهارم از صادرات تسلیحات آمریکا را دریافت کرده است که نسبت به سهم ۱۱ درصدی آن بین سال‌های ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۸، افزایش قابل‌توجهی نشان می‌دهد. همچنین، اروپا ۱۷ درصد از کل صادرات ایالات متحده را خریداری می‌کند. درنتیجه، صادرکنندگان آمریکایی در صورت مواجهه با تعرفه‌های تلافی‌جویانه، به‌شدت معترض خواهند شد. جالب اینجاست که مک‌کینلی، که به «ناپلئون حمایت‌گرایی» شهرت داشت، در اواخر دوره دوم خود تغییر موضع داد و درست یک روز پیش از مرگش، از معاهدات تجاری متقابل حمایت کرد.

اما فراتر از این، مقابله مستقیم با ترامپ مستلزم بازاندیشی کامل درباره ژئوپلیتیک و جایگاه اروپا در جهان است. این امر نیازمند بازتعریف رابطه فراآتلانتیکی خواهد بود، درحالی‌که واشنگتن به‌طور فعال تلاش می‌کند اتحادیه اروپا را تجزیه کند، با کشورهای عضو به‌صورت دوجانبه مذاکره کند و متحدان ایدئولوژیک خود در قاره اروپا، مانند ویکتور اوربان در مجارستان و روبرت فیکو در اسلواکی، را برای برهم زدن وحدت اتحادیه اروپا تشویق کند.

رهبران اروپا در این میان، خود نیز مقصرند. آن‌ها زمان را تلف و ادعاهای بزرگی مطرح کردند، اما در عمل، کار چندانی برای مقاوم‌سازی اتحادیه در برابر ترامپ انجام ندادند. آن‌ها به‌جای آنکه برای آن آماده شوند، سناریوی کابوس‌وار بازگشت او را به گوشه ذهن خود راندند. تردیدهایشان موجب شد که در گسترش نیروهای نظامی اتحادیه و کنار گذاشتن نگرش گزینشی در روابط فراآتلانتیکی کوتاهی کنند — نگرشی که در آن تنها بخش‌های دلخواه را انتخاب کرده و از پرداخت هزینه کامل طفره می‌رفتند.

اتحادیه اروپا باید مدت‌ها پیش بالغ می‌شد — اکنون ممکن است ناچار به این کار شود.

پایان/

۱۵ بهمن ۱۴۰۳ - ۰۸:۰۰
کد خبر: 31717

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 4 + 11 =